بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- درتهران خانه ای بوده است که متعلق سازمان اطلاعاتی انگستان بنام خانه سدان- حتی سفارت ازان زیادمطلع نبود ان خانه دراختیار سازمان اطلاعاتی جاسوسی وضد جاسوسی انگلستان در ابادان بود سازمان جاسوسی انگلستان درست مانند ارتش است تاسطح سروان انجا بودند- این خانه دوطبقه بوده است در کنار خیابان چگونهبوده است درست مانند حدیث انواع واقسام تعریف کردند بدستور شاه نه انگلستان برای انگستان مسءله ای نبوده است گفته بودند فاش کنید- این خانه برای چند نفر جای داشت یک حالت کتابخانه ای وبایگانی بود که اسناد سند بیشتر حالت پرونده دارد انجا بوده اس- یک صندوق نسوز بوده است که دران نه پروندهانجابوده است- تنها انها ارزش داشتند گرچه مابقیه برای ما بسیار ارزشمند هبود ه است-مثلا به وزیز کشور بگوید استان دار خوزستان درکارمادخالت میکند دم اش را بچنید وایا این دستور به علم بدهید ولی شاه متوجه نشود- جاسوسان انگلستان با پاسپورت کشور های دیگر به تهران میامدند و در ان خانه میرفتند واسناد کنترول وچک میکردند که ایا درست است یانیست ویک کپی میگرفتند به انگستان میبردند- وتجزیه وتحلیل میشد که چگونه عمل کنند که داستان هند رخ ندهد وبه اهداف خود در ضمن افراد مخودراهم چک کنند وهم افراد ایرانی را - چک کنند خانه اتش میگیرد ومردم به خیال خود افرادی در ان خانه هستند درب رامیشکنند و وارد میشوند وتعدادزیادی از پرونده ها بیرون میریزند وباخود میبرنند واتش خاموش میشود وتعدادی از انها به اقای ملکی میرسد ومقداری به حزب توده دولت بیان میکند این اسناد را به دولت بدهید حزب توده به دولت میدهد وجناب ملکی از حزب توده خارج میشود وشاه بعدا چند نفر به اسم استاد دانشگاه وعالم ومحقق که این اسناد با درج ضد ونقیض مینویسند- بخش کارگری بسیارمهم بوده است انگستان رویه خود رانسبت به ایرانیان درشرکت نفت تغیر میدهد - در دبیرستان شهدخت ابادان بودم- یک دختر خانم به من گفت که پدرم شمارا دعوت کرده است که شام باما باشید - وما کلا چپ هستیم ولی من ازشما تعریف کردم من رفتم یک خانه کوچک ولی دارای وسایل خاجی هم بود -ایشان بیان کرد- که من در شرکت نفت قبول شدم- ویک سرکارگر انگلیسی به من طرز سنباده زدن را یاد داد وگفت کارتو فقط سنباده زدن است ومن گفتم میخواهم میکانیک رایاد بگیریم -ابادان مهمترین شغل میکانیک بود ولی بعدا بقول ایشان هرکس ازخانه پدری قهر میکند میکانیک میشود- ایشان گفت نمیشود- وقتیکه یاد داد همیشه در اطاق کولر دار-بود وگاهی سرمیزد وبه گشت من میزد میگفت احسن- ودو باره به اطاق میرفت- ولی حقوق من یکدرجه کمتراز مهندسین بود واظاق مبلمان شده وهمه وسایل ان از انگستان امده بودوگول های زیادی برای بچه ها وغیر میدادند- ولی حقوق سر کارگر انگلیسی پانزده برابر من بود وهمین طور مهندسین -می بایست میگفت من برای انگستان کارمیکنم من هم همان حقوق را باید داشته باشم- ولی ایشانمیفرمود هیچ کس پشتیبان ما نبود حتی اقایان مذهبی ما چپ شدیک که روسها از ما حمایت کنند بعداز انکه نفت ملی شد مداوم حقوق ما کمتر شد تاانکه بسختی میگذاراندیم من استغفا دادم وباز نشسته شدم با بیست سابقه ورفتم ومیکانیک شدم وبعلت کثرت بسختی زندگانی میگذارنم- وبعدمن بحث ایمانی پیش کشیدم گکه جریان درحالتغیر است از انقلاب اسلامی دفاع کنید وضع شما انشالله بهترخواهد شد-ولی سرنوشت بدست الهی بدهید ولو نتایج ان برای درک شما مشکل باشد- انگلیسی ها- یک باشگاه=کلوپ در کنار اروند رود داشتند-که انجا مراسم ایجادمیکردندوقایق های مسابقه ای داشتند باوسیل انروز ماهیگیری میکردند- و بازی کریکت داشتند وفوتبال وفقط ایرانی های خاص انجا میبردند ا- به انها فقط کریکت یاد میدادند ولی یعضی ایرانیان که انجا کار میکردند مقداری زبان بلد بودند دستورات مربی را یاد داشت میکردند به بچه یادمیدادند یک سروان درشهر میچرخیده است دیدهبود که بچه ها تاحدی خوب بازی میکنند شروع میکنند به انها یاد دادن انگستان ایشان را احضار می کند ودیگر برنمی گردد